اولین سفرنامه سه تایی
"خاطره ای جامونده از اردیبهشت" * هرچند سه روزه و ضرب العجلی باباجون برنامه ریزی کردن، ولی برای فرار از کلی مشغله و داشتن یه خلوت "سه تایی" هوار تا می ارزید... یهویی یه روز صبح ساعت 9 باباجون به خونه زنگ زدن و گفتن: "برا 4-3 روز ساکتو ببند و تا ساعت 3 حاضر باش" گفتم: واقعا!!!!! میریم سفر؟؟؟؟؟ کی!!!!! کجا؟؟؟؟؟ .......... مامان موند........... و یه عالمه کار....... دلم دریا میخواست... تو جاده که افتادیم... - آخه بگو میخوایم کجا بریم؟؟ - حالا بریم ... تصمیم میگیریم کدوم طرفی بریم... شب : مهمانسرای بنیاد مسکن آشخانه ...