تولد باباجون
سوم آذرماه شب تولد باباجون من مهمون داشتم... جلسه ی دوستانه و علمی اجبارا مراسم تولد باباجونو انداختم روز تولد...شبش صبح روز تولد برخلاف هر سال به باباجون (موقع بدرقه صبحگاهی و قبل رفتنش به شرکت) گفتم کارت بانکیشو بده تا براش هدیه بخرم ... آره خب... هرسال سورپرایزش اساسی بود ولی امسال خواستم متفاوت باشه... خلاصه صبح تا تو نازنینم بیدار شی ، یخرده از کارهامو کردم و حاضر شدیم تا تو رو بذرم یکی دوساعتی خونه خاله جون مریم و برم خرید... خیلی عالیه که خونه خاله جون که میریم اصلا یادت از من نمیاد... هم خاله جون کلللللی هواتو داره و هم با حسام الدین کلللی بازی میکنی و هم یه عالمه اسباب با...