اولین اثر پسر هنرمندم
بالأخره بعد از گذشت ده ماه از تولدت تونستم ایده م رو عملی کنم**
هرچند دلم میخاست زودتر ازینها... ولی نمیدونم چرا شرایطش پیش نیومد.
روزی که دقیقا ده ماهه شدی...
صبحش رفتیم خونه خاله جون مریم، چون مطمئن بودم به کمک خاله جون، کلی احتیاج دارم،
گذاشتیمت رو تاب، خاله کف پاپای کوچولوتو به ترتیب رنگین کمونی با قلمو رنگ میزد و شما هم حسابی قلقلکت میومد و انگشتای حبه انگوریتو جمع می کردی، منم کلی ذوق می کردم تا بالأخره با احتیاط گذاشتیمش رو پارچه تا در اولین فرصت اثر پاپای پروانه ای پسر نازم رو قاب بگیرم.
ستاره جونه خاله، که به رنگ کردن دستمال کاغذیها سرش گرم بود،
ولی الهی بمیرم برا حسام الدین خاله، بخاطر اینکه شلوغی نکنه موقع رنگ آمیزی، خاله جون مریم گذاشته بودش تو تخت پارکش، منم مدام حواسم بهش بود تا زودی کارمون رو تموم کنیم و نوبت پسرخاله جون بشه و از تختش بیاد بیرون.
(ستاره جیگر یکماهه دیگه میشه پنج ساله) سر فرصت ازشون مینویسم برات*
(حسام الدین پهلوون هم دو ماهه دیگه یک سال و نیمش تموم میشه)
(باباجون هم کلی خوششون اومد)
خلاصه اینم اولین هنرنمایی شازده پسر هنرمند من و بابا: