* شازده کوچولوی من چهارده ماهگیت مبارک *
اولین کتابی که برات خریدم (البته بعد از اون قرآن کوچولوی مخصوص)
عیدی امسالت بود،
میشه گفت اولین " کتاب قصه"
عیدی عید نوروزت که تو نازنینم دقبقا میشدی 7 ماهه
کتاب "شازده کوچولو"
کتابی که هیچوقت از خوندن و شنیدن بعضی جملاتش سیر نشدم،
کتاب خاطره انگیزی که آرزوم بود اولین کتاب قصه ای باشه که برات میخرم...
هرچند هنوز چیزی ازش نمیفهمی، جز ورق زدن و گوش کردن به "قصه های من درآوردی مامان " که از تو کتابش برات میخونه...
درست از وقتی شروع کردی به سینه خیز کردن
همین که میومدم کتاب بدست مینشستم لبه ی تخت،
خودتو سینه خیز میکشوندی کنارم
سرتو میذاشتی رو پای مامان و خوب گوش میکردی به قصه ای که مامان برات میگفت...
بکی بود یکی نبود... غیر از خدای مهربون هیچکس نبود...
راستی!!!! چرا گاهی عجله دارم زودتر بزرگ شی... و
گاهی دلم میخواد همینقدری بمونی بس که شیرین میشی و من و بابا سیر نمیشیم ازت...